شعر ولادت پیامبر و امام صادق ( عليهم السلام)
وسرودهای گروهی
ای تمام آفرینش خشتی از ایوان تو
علم شرق و غرب عالم سطری از قرآن تو
آسمانی ها زمینی ها همه مهمان تو
گل کند جان مسیح از غنچه ی خندان تو
خنده ی خورشید ها از گوهر دندان تو
عقل ها مبهوت تو مجنون تو حیران تو
آسمانی ها همه مرهون ارشاد توأند
دستگیران جهان محتاج امداد توأند
شهریاران بنده ی سلمان و مقداد توأند
چار أمّ و هفت أب در خطّ اولاد توأند
انبیا یکسر بشیر صبح میلاد توأند
نورها بر قلبشان تابیده از فرقان تو
انبیا یک کاروان تو کاروان سالارشان
خوب رویان مشتری تو یوسف بازارشان
خالق و خلقت درود حضرت تو کارشان
کلّ انسانها تویی تنها تویی غمخوارشان
مسلمین در خواب غفلت خفته تو بیدارشان
بی خبر از دشمنان عترت و قرآن تو
تو سراپا جانِ جانِ امّتی امّت چو تن
تن شود بی تاب اگر یک لحظه جان بیند مَحن
با اهانت بر تو، امت شد چو بحری موج زن
در خروش آمد بسی پیر و جوان و مرد و زن
رهروان تو سزد مانند چوپان قَرَن
بکشند دندانشان، چون بشکند دندان تو
ای که کرده ذات معبودت حبیب خود خطاب
ای فروغت جلوه گر چون مهر از ابر حجاب
گر جسارت کرد بر تو ابلهی حیف از جواب
تو به وسعت فوق اقیانوس و او کم از سراب
با صدای سگ نگردد کم فروغ آفتاب
می درخشد تا قیامت نور بی پایان تو
از فروغ رحمتت لبریز ظرف عالم است
چون تو قامت بر فرازی قامت گردون خم است
لیله ی میلاد تو عید کمال آدم است
خاصه در سالی که آن سال رسول اعظم است
پایه ی توحید تو همچون کتاب محکم است
ثبت گشته بر جبین آسمان عنوان تو
چارده قرن است دنیا محو عدل و داد توست
آه مظلومان عالم بانگی از فریاد توست
بردگی محکوم تو آزادگی آزاد توست
تا خداییّ خدا مُلک خدا آباد توست
هفته ها و روزها و لحظه ها میلاد توست
بسکه جوشد گوهر علم از یم عرفان تو
تو بجای سیم و زر احسان و عدل اندوختی
تو نگاه مرحمت حتی به دشمن دوختی
تو برای خلق همچون شمع سوزان سوختی
تو ز حکمت در دل انسان چراغ افروختی
تو به جای اِضرب، اِقرأ بر بشر آموختی
می درخشد عَلَّمَ القرآن به الرّحمن تو
آمدی ای تا ابد در سینه ها نور، آمدی
آمدی ای موسی برگشته از طور، آمدی
آمدی ای رایتت پیوسته منصور، آمدی
آمدی ای ملک هستی از تو معمور، آمدی
آمدی ای چشم بد از عارضت دور، آمدی
خنده کن ای صبح مشتاقان لب خندان تو
کیست تا مثل تو سلمان و ابوذر پرورد
کیست تا مرد دو عالم همچو حیدر پرورد
کیست تا در بوستان وحی، کوثر پرورد
کیست تا چون لؤلؤ و مرجان دو گوهر پرورد
یا چو زینب دختری در حدّ مادر پرورد
ای امیرالمؤمنین پرورده ی دامان تو
حکمت از اسلام ناب توست جاری بیشتر
دانش از حکم و کتاب توست ساری بیشتر
سرفرازان را به کویت خاکساری بیشتر
از تو می خواهند جن و انس یاری بیشتر
آنچه کل انبیا دارند داری بیشتر
ای نبییّن میهمان سفره ی احسان تو
عترت و قرآن تو دو مشعل تابان ماست
دو سپهر معرفت دو کفّه ی میزان ماست
کلّ دین ما همانا عترت و قرآن ماست
حفظ این دو با تو از روز ازل پیمان ماست
پیروی زین دو امانت عزت و ایمان ماست
کیست «میثم» مدح خوان عترت و قرآن تو
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
سلام ذات خدای منان سلام احمد سلام قرآن
سلام جنت سلام رضوان سلام حوری سلام غلمان
سلام توحید سلام ایمان سلام دانش سلام عرفان
سلام خلقت سلام خالق به جان پاک امام صادق
امام آدم، وصی خاتم، کتاب محکم، خطاب مبرم
رئیس مذهب، ولی عالم، به قدر، اعلا، به علم، اعلم
هزار عیسی هزار مریم به او مؤید به او مکرم
ششم ولی خدای سرمد، شریک قرآن وصی احمد
نسیم جنت وزان ز کویش شراب کوثر روان ز جویش
نگاه خورشید به ماه رویش درود احمد به خُلق و خویش
نیاز دانش به گفتگویش وجود، بسته به تار مویش
سپهر فیضش پر از ستاره پر از مفضل پر از زُراره
کتاب عرفان رخ منیرش هزار برهان به یک ضمیرش
بزرگواران همه حقیرش زمامداران همه اسیرش
رجال دانش همه فقیرش فقیر علم ابو بصیرش
جلال، خاک ره غلامش حیات عرفان، دم هشامش
حیات دین از قیام علمش رموز قرآن پیام علمش
ز وهم برتر مقام علمش کلیم محو کلام علمش
عطای کوثر ز جام علمش هماره جاوید نظام علمش
دو جابر او دو آفتابند که همچو خورشید هماره تابند
امام صادق که تا قیامت به کل خلقت کند امامت
به ملک دلها ورا زعامت به کشور جان کند اقامت
وجود دین را از او سلامت ز ما توسل از او کرامت
فلک مطیع اشارت او ملک مرید زیارت او
دُرِ سخن را دلش خزانه سپاه دانش پیش روانه
چه در تکامل چه در زمانه علوم بی او همه فسانه
به هر کتابت از او نشانه به هر قرائت از او ترانه
به پور حیان دری گشوده که دانشش را بشر ستوده
خرد، تفکر دو پایبندش نماز، قرآن، نیازمندش
کتاب و حکمت دو مستمندش، مسیح را جان ز نوشخندش
کلیم را دل اسیر پندش، رسید دائم به جان گزندش
گهی به منزل، گهی به محفل، گهی ز دشمن، گهی ز قاتل
هماره کوه غمش به شانه نبود راحت در آشیانه
که تاخت دشمن بر او شبانه کشید او را برون ز خانه
سر برهنه در آن میانه به قصر منصور شدی روانه
به سینه دردش به لب دعایش نسوخت آنجا دلی برایش
درون سینه غم جهانش بسوز ای دل به داستانش
ستم به جان شد ز دشمنانش جفا فزون شد به خاندانش
زدند آتش بر آستانش ز خانه شد دود بر آسمانش
شرر ز بیتش گرفت بالا گریست چشمش به یاد زهرا
فکند زهرش شراره بر جان، وجود او سوخت چو شمع سوزان
گرفت عمرش به غصه پایان نشست داغش به قلب یاران
هزار عالم چو ابن حیان به ماتم او شدند گریان
ز سوز داغش به یاد صبرش سرشک «میثم» نثار قبرش
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،۷
ای صداقت تا قیامت بنده ای از بندگانت
ای کرامت سائلی از سائلان آستانت
ای علوم انبیا و اولیا زیر زبانت
ای اساتید جهان پیوسته مرهون بیانت
ای سلام حق به آباء تو و بر خاندانت
جان جان عالمی جانها فدای جسم و جانت
کیستی تو کیستی تو، وجه رب العالمینی
نور داور، روی قرآن، روح ایمان، رکن دینی
چشم حق در کل عالم دست حق در آستینی
صادق آل نبی فرزند ختم المرسلینی
هم زعیم راستانی هم امام راستینی
راستی خیزد فروغ راستی از داستانت
علم و دانش با بیان جان فزایت جان گرفته
صدق از نام امام صادقت عنوان گرفته
جن و انست در توسل دست بر دامان گرفته
هر که گیرد دامنت را دامن قرآن گرفته
پیش تر از بودن تو حق ز ما پیمان گرفته
تا بگیرم از تو فرمان ، ای به فرمان انس و جانت
ای کمال دین که دین کامل شده در مکتب تو
با خدا هر روز تو، هر لحظه ی تو، هر شب تو
مهر، زانوی ادب بنهاده نزد کوکب تو
عیسی مریم زند گل بوسه بر لعل لب تو
موسی عمران اسیر ذکر یارب یارب تو
انبیاء و اولیا دل داده ی نطق و بیانت
داشتی در سایه ی کرسیّ درست بی شماره
هم مفضّل، هم اَبان، هم ابن نُعمان، هم زُراره
نام تو پاینده تر گردیده بعد از یک هزاره
کلّ دانش از چراغ تابناکت یک شراره
آسمانی ها مطیع حضرتت با یک اشاره
چون زمینی ها گدای صبح و شام آستانت
کیستی تو ای هزاران حاتم طایی فقیرت
روی هر شیخ کبیری جانب طفل صغیرت
مرغ روح روهروان علم تا محشر اسیرت
سربلندان خاکسار و سرفرازان سر به زیرت
اهل دل را می دهد چشم بصیرت، بو بصیرت
ابن حیّان ها مفضّل ها گلی از بوستانت
آسمانی ها زمین بوسان ایوان جلالت
لاله ای چون شیخ طوسی غنچه کرده از نهالت
مجلسی ها پای بند مجلس قال و مقالت
ابن شهر آشوب ها گمگشته ی شهر کمالت
سرکشان با ادعای علم و دانش پایمالت
عالمان دهر محکوم کلاس امتحانت
نخل سر سبز کهنسال امامت کیست جز تو
خالق بخشنده را دست کرامت کیست جز تو
پیش سیل فتنه کوه راست قامت کیست جز تو
اسوه ی ایمان و صبر و استقامت کیست جز تو
صادق آل محمد تا قیامت کیست جز تو
ای صداقت پای بند و دست بوس خاندانت
ای نهان در سینه ی نورانیت دریای غم ها
زخم ها بر سینه ی مجروحت از تیر اِلَم ها
دیده از منصور دون در کثرت پیری ستم ها
عاجزند از وصف غم هایت زبان ها و قلم ها
با وجود آنکه دیدند از تو اعجاز و کرم ها
شعله افکندند از زهر ستم بر جسم و جانت
ای عزیز جان که شد پامال عمری عزت تو
نسل آدم تا ابد مرهون علم و حکمت تو
اشک مهدی ریخته هر شب به روی تربت تو
ای بقیع بی چراغ تو کتاب غربت تو
ای عیان تا صبح محشر درد و رنج و محنت تو
هم ز قبر بی چراغت هم ز قدر بی نشانت
کاش بودم خاک زیر پای زوار بقیعت
کاش بودم زائری در پشت دیوار بقیعت
کاش سوزم چون چراغی در شب تار بقیعت
کاش می گشتم چو مرغی دور گلزار بقیعت
کاش می شد قسمتم هر سال دیدار بقیعت
کاش قلبم بود چاه درد و غم های نهانت
سالها در سینه بودی حبس، درد و سوز و آهت
سال ها می ریخت چون باران خون اشگ از نگاهت
بارها بردند جسم خسته سوی قتلگاهت
گرد ره بنشست بر رخسار زیباتر ز ماهت
نیمه شب آزارها آمد به جان، در بین راهت
رفت از کف بارها و بارها تاب و توانت
بس که دیدی ظلم و بیداد و ستم از خصم غافل
لحظه لحظه آب گشتی سوختی چون شمع محفل
نیمه های شب تو را بردند سوی قصر قاتل
سر برهنه، دست بسته، پای خسته، راه مشکل
بس که با یاد غمت دریای آتش داشت در دل
شعر«میثم» شعله شد سر زد ز قلب شیعیانت
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،۷
سرود ۱
شده مکه چراغان ز یمن مقدم تو
زند پر قلب عالم به گرد حرم تو
فدای قدم تو کرم تو حرم تو
یا محمد(3)
شده موسم شادی دگر غم به سر آمد
ز گلخانه ی رحمت گلی خوش سیر آمد
گلی کز دو جهان دل برد چشم سیاهش
بهشت آمده چون خاک نشیند سر راهش
یا محمد(3)
ز میلاد تو امشب زند آمنه لبخند
نظر می کند از شوق به رخساره ی فرزند
چه فرزند که باشد پدر عالم خلقت
یتیمی که بود گوهر گنجینه ی رحمت
یا محمد(3)
تو بحر کرم و من فقط دل به تو بستم
منم خاک ره تو تو هستی همه هستم
بیا کن نظری سوی من ای باغ بهارم
که من در دو جهان غیر تو غمخوار ندارم
یا محمد(3)
به همراهی این گل ببین غنچه ی عاشق
شکوفا شده امشب گل امام صادق
اگر خوبم اگر بدم ولی جعفریم من
ز لطف ازلی تا به ابد حیدریم من
یامحمد
××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××
مه ربیع نخستین مه سرور خداست
مه تبرّی و ماه نشاط اهل ولاست
مه مبارک میلاد خواجه ی لولاک
مه ولادت پنجم سلاله ی زهراست
شکفته در ارم باقرالعلوم گلی
که عالم از نفسش رشک جنت الاعلاست
به امّ فروه بگوئید اختری زادی
که در تجلی او آفتاب نا پیداست
دمید هفده ماه ربیع، خورشیدی
که چون ولادت احمد وجود را آراست
هزار یوسف صدیق را به صدق امام
هزار دیده ی یعقوب را فروغ و ضیاست
هزار موسی عمران به طور او مدهوش
هزار عیسی مریم به فیض او احیاست
علوم مشرق و مغرب به پیش دانش او
چو قطره ای است که پنهان به وسعت دریاست
به پای کرسی درسش هزارها عالم
که همچنان عَلَمند و مقامشان والاست
علوم کل ز لب جان فزایشان جاری
یکی به لحن حدیث و یکی به ذکر و دعاست
یکی چو جابر جُعفی یکی ابوحمزه
یکی زُراره که کوه کمال سرتاپاست
هنوز مؤمن طاقش به هفت طاق یکی است
هنوز جابرحیان ز علم چهره گشاست
هنوز مانده اروپا به علم او محتاج
هنوز شیفته اش آسیا و افریقاست
به وصف او گهر نظم و نثر قابل نیست
که نارساست به مدحش کلام هر چه رساست
رخش چراغ جمال و جمال آیت حق
دمش حیات کلام و کلام آب بقاست
حدیث صدق و صفا و کمال دانش اوست
هر آنچه در نفس روح بخش باد صباست
برای یافتن یک حدیث او همه خلق
اگر که سیر، تمام جهان کنند رواست
پیام سینه فروزش چراغ محفل دل
کلام روح فزایش به درد روح دواست
مه سپهر کمال، آفتاب غیب و شهود
امام جن و بشر شهریار ارض و سماست
به کل علم قسم بی چراغ دانش او
مسیر خلق چو راه ابوحنیفه خطاست
شروع مکتب او همچو بعثت نبوی
قیام علمی او خون سیدالشهداست
وجود، تشنه ی علم است و علم تا علم است
هماره تشنه ی نطق امام صادق ماست
خلاصه ای ز متون کتاب تدریسش
تواضع و ادب و علم و حکمت و تقواست
از اینکه مذهب من جعفری است می بالم
فضیلت و شرف و اقتدار ما اینجاست
کلاس شیعه همیشه معلمی دارد
که نور علم ز کرسیّ درس او برخاست
به هر کجا که ز توحید می رود سخنی
تو گویی آنکه هشام و مفضّلش گویاست
هر آنکه گشت جدا از امام صادق ما
خدا گواست ز قرآن و اهل بیت جداست
به یک مباحثه ی او هزار باب کمال
به یک مکاتبه ی او دو صد چراغ هدی است
هزار مرتبه گفتیم و باز می گوئیم
که خط شیعه ز خط ابوحنیفه جداست
زبان«میثم» و اوصاف حضرت صادق
عنایتی است که فوق همه عنایت هاست
××××××××××××××××××××××××××××××××××××××××
سرود ۲
رسول ا... مدد یا سیدی یا سیدی یا مصطفی
فصل نو بهاره ، دل اسیر یاره ، بسکه بیقراره
بیرون میاد با هر نفس از توی سینه
یار همراز اومد ، یه گل ناز اومد ، دل به پرواز اومد
پر زده تا قبه ی خضرای مدینه
من همه عمرمو به انتظار می شینم
تا گنبد سبز مدینه رو ببینم
دل که با صفا شد ، مست مصطفی شد ، تا پر از وفا شد
مقابل جمال حق به آینه شد
آسمان غرق نور ، عالمی در سرور ، هر بدی گشته دور
که مکه سرمست نگار آمنه شد
با یه ندا گشوده راه وصل ایزد
صل علی نبینا و آل احمد
من و فجر صادق ، من و قلب عاشق ، من و یه شقایق
همه اسیر دلبری که کرده جلوه
دو جهان دمادم ، همه ی دو عالم ، همه نسل آدم
فدای نوگل بهار امّ فروه
کاش نباشه زندگی بی یاس و شقایق
کاش که بشم فدایی امام صادق
×××××××××××××××××××××××××××××××××××۶۶
سرود ۳
شام غمم سر آمد ، بیا که دلبر آمد
خندیده غنچه ی گل ، عید پیمبر آمد
دل ز آمنه ربوده یک نگاه او
دیدنی شده مکه ز روی ماه او 2
یا محمدا محمدا محمدا 3
جلوه ی سرمد آمد ، شادی بی حد آمد
ز مکه بر مشامم ، بوی محمد آمد
در حریم او گدای بینوا منم
مست ساغر خاتم الانبیاء منم2
تو مشعر و منایی ، تو مروه و صفایی
آینه ی خدایی ، خاتم الانبیایی
آمنه زند بوسه به ماه روی تو
با دو صد شعف شانه کشد به موی تو2
ای گل بی قرینه ، تویی سرور سینه
دلم گرفته امشب ، بهانه ی مدینه
عشقت آبرو داده به روی زشت من
بارگاه تو جنت من بهشت من2
رهبر لایق آمد ، نشر حقایق آمد
به شیعیان بگویید ، امام صادق آمد
مثل گل ببین آمده خنده بر لبم
جرعه نوشم و مست رئیس مذهبم2
مستم ز جام زهرا ، هستم غلام زهرا
مرغ دلم نشسته ، به روی بام زهرا
بر لبم بود شور و نوا و زمزمه
من کجا روم از سر کوی فاطمه2
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،۷
۶۶۶
توحید که لا اله الا ا... است
شرطش به خدا علی ولی ا... است
اسماء دوازده امام معصوم
توضیح محمدا رسول ا... است
ما در ملکوت عشق نا پیدائیم
بر خامه ی صورت آفرین شیدائیم
خورشید محمد است و در ملک وجود
آن ذره که در حساب ناید مائیم
بر چهره ی تابان محمد صلوات
بر نور ششم ولی داور صلوات
امروز که بهر ملت ماست دو عید
روز صلوات است مکرر صلوات
آئینه دار عالم هستی است هست ما
جام جهان نماست دل حق پرست ما
تا پیرو محمد و آل محمدیم
بالای دست هر دو جهان است دست ما
بر چهره ی زیبای محمد صلوات
بر گنبد خضرای محمد صلوات
سر تا به قدم آینه ی او زهراست
تقدیم به زهرای محمد صلوات
قربان رسول و قلب پر عاطفه اش
و آن ذکر و دعا و ناله و زمزمه اش
در جشن ولادتش بگیرید همه
یک تذکره ی مدینه از فاطمه اش
امشب سخن از جان جهان باید گفت
توصیف رسول انس و جان باید گفت
در شام ولادت دو قطب عالم
تبریک به صاحب الزمان باید گفت
جهان حریم خلوت جان شده
بهشت پر نور و چراغان شده
مکه شده حریم عشق و صفا
آمده گویا گهری دلربا
ملائک از عرش خدا می رسند
بگوش جان ما ندا می دهند
اهل جهان مست تولا شوید
از دل و جان عاشق و شیدا شوید
که جلوه ای ز حی سرمد آمد
مژده عزیزان که محمد آمد
شکر خدا آمده ختم رسل
رسیده ناجی جهان عقل کل
خلق شده نه فلک از برایش
جان جهانیان بود فدایش
تمام عالم شده مست رویش
فلک شده بسته به تار مویش
ماه بود جلوه ی رخسار او
خدا بود محو و خریدار او
کیست مگر این گل نیکو سرشت؟
که شد زمین با قدم او بهشت
او شده مظهر خدای سرمد
نام گرامیش بود محمد
آمده تا جلا دهد به دلها
آمده تا جهان کند مصفا
آمده تا مهر و وفا پرورد
کتاب حق به سوی ما آورد
او بخدا ساقی رحمت بود
آب و گلش ز باغ جنت بود
گفت خداوند تعالی چنین
به مدح و وصف خاتم النبیین
که خلقت از برای احمد بود
ارض و سما مال محمد بود
لیک کلام ما به عالم جلی است
خلقت احمد ز برای علی است
علی بود محرم اسرار دل
علی بود یوسف بازار دل
نبی بود در این جهان عقل کل
علی بود وارث ختم رسل
قسم بر آن محبت احمدی
قسم بر آن عنایت سرمدی
امیر مؤمنان اگر چه مولاست
وجود حیدر ز برای زهراست
دختر او از همگان سر بود
فاطمه اش کنیز حیدر بود
عشق نبی همیشه در این تن است
مهر علی و فاطمه با من است
با سر ره عشق و وفا می پویم امشب
یا مصطفی یا مصطفی می گویم امشب
امشب زمین مکه در خود ماه دارد
ماهی به مانند رسول ا... دارد
وجه خداوند کریم آمد خوش آمد
امشب ز ره در یتیم آمد خوش آمد
ای آمنه در دست داری دسته گل را
نی دسته گل قنداقه ی ختم رسل را
ای آمنه در بین زنها سرفرازی
با این پسر جا دارد ار بر خود بنازی
ای دلبران این دلربای دلبران است
پیغمبران ، این خاتم پیغمبران است
غرق طراوت دامن صحراست امشب
فرخنده میلاد اب الزهراست امشب
این طفل خود حاکم به جنات النعیم است
باشد پدر بر خلق گر چه خود یتیم است
صد حاتم طایی گدای درگه اوست
ماه فلک شرمنده از روی مه اوست
عمری است باشد قبله ام روی محمد
من تا قیامت مستم از بوی محمد
ای بارگاه تو بهشت آرزویم
در روز محشر لحظه ای کن جستجویم
دل بیقراری می کند در کنج سینه
کرده هوای دیدن شهر مدینه
هستی تو صاحب خانه و دل خانه ی توست
شمعی و جبریل امین پروانه ی توست
تو باغ گل من خار صحرای تو هستم
من گر چه مستم مست زهرای تو هستم
زیرا که باشد هستی عالم ز هستش
زهرا که جای بو سه ات باشد به دستش
زهرا که او را صاحب قرآن ستوده
زهرا که دل از ساقی کوثر ربوده
زهرا که در دستش کلید سرنوشت است
زهرا که بوی سینه اش بوی بهشت است
زهرا که در راه علی از پای ننشست
در سن هجده سالگی بار سفر بست
زهرا که درس عشق بر پروانه آموخت
دور علی گردید تا سر تا بپا سوخت
من ای مسیحا تا نفس در سینه دارم
یا فاطمه یا فاطمه باشد شعارم
فروزان از دو مشرق در سحرگاهان دو عید آمد
دو خورشید جهان افروز در دو صبحگاه آمد
دو موسی از دو دریا یا دو یوسف از دو چاه آمد
دو رهرو یا دو رهبر یا دو مشعل دار راه آمد
دو شمع جمع بزم جان و رکن محکم ایمان
دو بحر رحمت و غفران دو دست قادر منان
دو آدم خو دو یوسف رو دو موسی ید دو عیسی دم
*****
دو دریا را دو رخشان گوهر یکدانه پیدا شد
دو جان جان جان دو دلبر جانانه پیدا شد
دو سرو ناز یا دو نازنین ریحانه پیدا شد
دو شمع آفرینش یک جهان پروانه پیدا شد
دو سرّ داور هستی دو جان در پیکر هستی
یکی پیغمبر هستی یکی روشنگر هستی
یکی سر الّه اکبر یکی وجه الّه اعظم
*****
دو شمع جمع انسانها دو شاه کشور جانها
دو باب ا... احسانها دو بسم ا... عنوانها
دو سرو باغ و بستانها دو باغ روح و ریحانها
دو واجب جاه امکانها دو مشعل دار کیهان ها
دو خالق را نماینده دو قرآن را سراینده
دو رحمت را فزاینده دو دلها را رباینده
یکی بر اولیاء سادس یکی بر انبیا خاتم
*****
بشارت ای تمام عالم هستی بشیر آمد
گل بستان سرای آفرینش در کویر آمد
نرفته ماه از بزم فلک مهر منیر آمد
بشیران را بشیر آمد نذیران را نذیر آمد
جهان گردیده آسوده ملک رخ بر زمین سوده
فلک بر زیور افزوده محمد چهره بگشوده
ز مکه تافته خورشید نورش بر همه عالم
*****
فلک امشب زمین مکه را از دور می بوسد
ملک مهد محمد را به موج نور می بوسد
بفرمان خدا خاک درش را حور می بوسد
مسیح از عالم بالا کلیم از طور می بوسد
حرم پیموده ره سویش طواف آورده بر کویش
صفا چون گل کند بویش صفاها گیرد از رویش
به یاد لعل لبهایش کند رفع عطش زمزم
*****
چو آمد آمنه کم کم به هم چشم خدا جویش
دو لب خاموش اما عالمی گرم هیاهویش
بناگه تافت خورشید جهان آرا ز پهلویش
منور ساخت شرق و غرب را از پرتو رویش
سما در نور او گم شد زمین دریای انجم شد
لبش گرم تبسم شد وجودش در تلاطم شد
که ناگه چشم حق بینش دوباره باز شد از هم
*****
ندا از عمق جان بشنید هان ای مهربان مادر
خدایت را خدایت را بخوان مادر بخوان مادر
سلامت می دهد امشب زمین و آسمان مادر
که هستی آفرین هستیت بخشد رایگان مادر
ببین لطف مؤید را بخوان دادار سرمد را
بدنیا آر احمد را محمد را محمد را
بذکر حق کن استقبال از پیغمبر اکرم
*****
دل شب آمنه تنها ولی تنها خدا با او
نه عبد ا... زنده نه زنان آشنا با او
دعا می خواند و بودی آفرینش همصدا با او
سخن می گفت فرزندش محمد در خفا با او
امیدش بود و معبودش وجودش بود و مولودش
محمد بود و مقصودش زهی از بخت مسعودش
گرفتش در بغل مانند جان خویشتن مریم
*****
ز یک سو رو به قبله مادرش حوّا دعا گویش
ز یک سو آسیه گلبوسه گیرد از گل رویش
ز یک سو مام اسماعیل همچون گل کند بویش
ز یک سو دستهای مریم عذرا به پهلویش
که کم کم درد او کم شد رها از درد و از غم شد
جمال حق مجسم شد محمد ماه عالم شد
به استقبال او خیزید از جا ای بنی آدم
*****
در آن شب بارگاه آمنه خلد مخلّد شد
در آن شب جلوه گر مرآت حسن حی سرمد شد
در آن شب آفرینش محو و مات روی احمد شد
در ان شب بوسه زن مادر به رخسار محمد شد
چه عبدی در سجود آمد چه نوری در وجود آمد
چه غیبی در شهود آمد خدا را هر چه بود آمد
که او با هر دمش بر آفرینش جان دهد هر دم
*****
چو آن تابنده اختر زاد آن نور مجسم را
نه آن نور مجسم بلکه وجه ا... اعظم را
فروغی تافت از نورش که روشن کرد عالم را
ندا آمد که زادی بهترین فرزند آدم را
مبارکباد لبخندت گرامی باد فرزندت
بهین عبد خداوندت محمد طفل دلبندت
که می خوانند مدحش را خدا و انبیا با هم
*****
تو امشب آدم و نوح و خلیل دیگری زادی
ذبیح و خضر و داوود و کلیم برتری زادی
مسیحا نه مسیحای مسیحا پروری زادی
تو امشب بر همه پیغمبران پیغمبری زادی
رسل در تحت فرمانش کتب یک جمله در شانش
هزاران خضر عطشانش صد اسماعیل قربانش
مبارک ای گرامی مادر پیغمبر اکرم
*****
زمین مکه دیشب غرق در نور محمد بود
چراغ آسمان لبخند زن بر روی احمد بود
جهان آفرینش بهتر از خلد مخلد بود
تجلای خدا در چهره ی عبدی مؤید بود
مؤیّد باد قرآنش گرامی باد فرقانش
معطر باد بستانش جهان در تحت فرمانش
بنای اوست در سیل حوادث کوه مستحکم
*****
محمد ای چراغ روشنی بخش جهان آرا
بر افروز و بر افروزان بنور خویش دلها را
بلرزان با نهیب آسمانی کاخ کسری را
ندای تفلحوا از عمق جان برکش بخوان ما را
تو ما را دانش آموزی تو مهر عالم افروزی
تو برق اهرمن سوزی تو در هر عصر پیروزی
لوای توست با دست خدا بر دوش نه طارم
*****
(یا امام صادق)
هماره بوی عطر خلد از خاک درت خیزد
همیشه نور توحید از فراز منبرت خیزد
ندای تفلحوا از مکتب جان پرورت خیزد
فروغ دانش از کرسیّ درس جعفرت خیزد
ششم مولا ششم رهبر ششم هادی ششم سرور
ششم فرمانده داور ششم فرزند پیغمبر
که شش خورشید حق از سلب او تابیده در عالم
*****
الا ای ام فروه آفتاب داور اوردی
محمد را محمد را کتاب دیگر آوردی
تعالی ا... که مثل آمنه پیغمبر آوردی
تو چون بنت اسد در دامن خود حیدر آوردی
بعصمت مادرش زهرا بصورت چون حسن زیبا
حسینی خو علی سیما امام باقرش بابا
که با عید محمد عید میلادش بود توأم
*****
کتاب من کتاب ا... و دین مصطفی دینم
تولای امیرالمزمنین عهد نخستینم
مرام جعفری و مهر آل ا... آئینم
نه کاری بود با آنم نه حرفی مانده با اینم
محب آل اطهارم علی را دوست می دارم
ز خصمش نیز بیزارم به یارش تا ابد یارم
نباشد غیر حب و بغض ، دین و مذهب ((میثم))