اشعار و مراثی شهادت جواد الائمّه علیه السلام شعر شهادت جوادالائمه علیه السلام 17
«غم بيكران»
زهر آن چنان شرر زده بر جسم و جان من
كز تن ربوده يكسره تاب وتوان من
من در ديار غربت و دل خسته جان نزار
با من چه كرد همسر نامهربان من
من ميهمان و داروى دردم دو جرعه آب
بر من نمى دهد ز جفا ميزبان من
در بسته است روى من و شادمان بود
يارب تو آگهى ز غم بيكران من
ام الفساد دختر مامون چها نكرد
از ره كينه با من و با خانمان من
يكدم صبا برو به جنان از وفا بگو
با مادرم حكايت درد نهان من
چون لاله داغدارم و افسرده همچو گل
بلبل نواى غم كشد ازگلستان من
زين داغ سينه سوز كه دارم به دل ز غم
خشكيده از عطش همه كام و زبان من
مادر ز جور دشمن بد كيش خانگى
خون مى رود ز چشم و دل دوستان من
خون ريخت چشم خامه ازين ماجرا(صفا)
تا زد رقم به شرح غم و داستان من
«نهمين حجت»
اى پسر شير خدا يا جواد
نور دو چشمان رضا يا جواد
هر كه تو را راهبر خويش جست
شك نبود هست به راهى درست
راه تو و جد تو راه خداست
راه سعادت ز طريق شماست
جان به فداى تو امام جواد
دادرس و شافع روز معاد
اى نهمين حجت حى خبير
دست محبين ز عنايت بگير
قسمت ما كن حرمت كاظمين
حق شهيد ره قرآن حسين
هست به دنيا و به عقبى شقى
هر كه نپوئيد طريق تقى
نور خدا شمع هدايت وى است
شافع فرداى قيامت وى است
هر كه بدين نور بپوند طريق
نيست به درياى بلا يا غريق
كشتى آنهاست نجات از خطر
لطف خدائيست براى بشر
وا اسفا دشمن بى دين او
داشت به سينه حسد و كين او
جان به فداى وى و مظلوميش
عرش غمين گشته ز مغموميش
از ستم معتصم بى حيا
كشت ورا همسر وى از جفا
زهر ستم ريخت به كام جواد
چاك شدى قلب امام جواد
روز عزايش همه عالم گريست
ارض و سما همچو محرم گريست
از غم جانسوز عزاى تقى
شال عزا گشت بدوش نقى
مادر او فاطمه اندر جنان
در غم او گشت به سوز و فغان
خون شده زين سوگ دين شيعيان
تسليت ما به امام زمان
آجرك الله از اين واقعه
يوسف زهرا پسر فاطمه
چونكه (قدير) است غمين جواد
نيست ورا خوف به روز معاد
«حجره ى در بسته»
دل مى تپد به سينه چو مرغ قفس مرا
غم همدم است و ناله بود هم نفس مرا
تنها ميان حجره ى در بسته دل غمين
كس نيست جز خداى جهان ملتمس مرا
دور از ديار و يارم و اغيار در كنار
غير از خدا دگر نبود دادرس مرا
جانم بسوخت همسر نامهربان ز كين
باشد همين حكايت جانسوز بس مرا
مسموم و خسته جان جگرم پاره پاره شد
بهر علاج نيست به كس دسترس مرا
مى سوزد از عطش جگرم وز شرار زهر
در سينه بسته آمده راه نفس مرا
سوى وطن چو قافله ى آه مى رود
آيد به گوش ناله ى بانگ جرس مرا
«پسر امام رضا»
دل من كه بى قراره، به بيابون سر ميذاره
خودشم نميدونه كه، داغ عشق تو رو داره
توى صحرا كه ميگرده، تا بشه ياور و يارش
آخه هستى تو تموم، روشنى چشم تارش
آرزو داره دل من، تا حريمت پر بگيره
مث يه كفتر زخمى، روى گنبدت بميره
با تو مردن زندگيه، اسيريت آزاد گيه
ذكر و ياد تو عبادت، طاعته و بندگيه
اسم تو راز و نيازم، زمزمه ى تو نمازم
تو تموم هر دو عالم، من به عشق تو مى نازم
گل نازم گل زهرا، كه بودى غريب و تنها
همدمت بوده هميشه، غصه و ماتم و غمها
پسر امام رضا و نور چشم فاطمه اى
معدن جود و سخايى، تو اميد ما همه اى
همه ى بود ونبود و هستيمونو به به ما دادى
ميون همه اماما، تو جوادى تو جوادى
منشأ جود و كرامت، رمز عالم وجودى
ما هنوز نبوديم اما، توى قلب ما توبودى
ولى قدر تو ندونست، كسى تو دنياى فانى
سهم تو جور و جفا و، طعنه هاى آن چنانى
شنيدم از غم غربت، توى خونه هم غريبى
فداى بى كسى تو، يا حبيبى يا حبيبى
شنيدم كه داغ مادر، ياد كوچه ى مدينه
شده بود بغض گلوتر، شعله اى ميون سينه
رفتى از دنيا و ليكن، كسى قدر تو رو نشناخت
نه كه زهر، ماتم تو رو آخر از پا انداخت
سلام به همه الا انقلاب فروش...