اشعار و مراثی شهادت جواد الائمّه علیه السلام شعر شهادت جوادالائمه علیه السلام 7
مدح و مصیبت امام جواد
الا کرم ز تو مشهور یا امام جواد
کلام توست همه نور یا امام جواد
ائمهاند جواد و توئی جواد همه
که گشته جود تو مشهور یا امام جواد
سزد ز لعل لب حضرت رضا ریزد
به مدح تو دُر منثور یا امام جواد
اگر چه نزد شما آبروی نیست، مرا
مکن ز درگه خود دور یا امام جواد
گداییام به درت جز بهانهای نبوَد
مراست وصل تو منظور یا امام جواد
به روی زائر تو بوسه میزند جبریل
به ذکر «سیعک مشکور» یا امام جواد
به کاظمینِ تو روی نیاز برده کلیم
سلام میدهد از طور یا امام جواد
جحیم اگر تو نگاهش کنی حدیقۀ گل
بهشت بی تو کم از گور یا امام جواد
اگر چه ران ملخ هم ندارم ای مولا
مرا بخوان به درت مور یا امام جواد
قضا به حکم تو محکوم، ای ولیِ خدا
قدر به امر تو مأمور یا امام جواد
لباس نور مرا بر تن از ولادت توست
گناه، وصلۀ ناجور یا امام جواد
خدا ثنای تو را گفته و چگونه مرا
بوَد ثنای تو مقدور یا امام جواد
لب تو داشت تبسّم، ولی دلت را بود
هزارها غم مستور یا امام جواد
ندید دختر مأمون جلال و قدر تو را
چو بود چشم دلش کور یا امام جواد
هزار مرتبه نفرین به دختر مأمون
که شد به قتل تو مسرور یا امام جواد
فراز بام به گرد تن تو بگرفتند
پرندگان هوا شور یا امام جواد
شهادت تو در آن حجره با لب تشنه
بوَد تجسّم عاشور یا امام جواد
عنایتی که شود روز حشر «میثم» هم
به دوستی تو محشور یا امام جواد
الا کرم ز تو مشهور یا امام جواد
کلام توست همه نور یا امام جواد
ائمهاند جواد و توئی جواد همه
که گشته جود تو مشهور یا امام جواد
سزد ز لعل لب حضرت رضا ریزد
به مدح تو دُر منثور یا امام جواد
اگر چه نزد شما آبروی نیست، مرا
مکن ز درگه خود دور یا امام جواد
گداییام به درت جز بهانهای نبوَد
مراست وصل تو منظور یا امام جواد
به روی زائر تو بوسه میزند جبریل
به ذکر «سیعک مشکور» یا امام جواد
به کاظمینِ تو روی نیاز برده کلیم
سلام میدهد از طور یا امام جواد
جحیم اگر تو نگاهش کنی حدیقۀ گل
بهشت بی تو کم از گور یا امام جواد
اگر چه ران ملخ هم ندارم ای مولا
مرا بخوان به درت مور یا امام جواد
قضا به حکم تو محکوم، ای ولیِ خدا
قدر به امر تو مأمور یا امام جواد
لباس نور مرا بر تن از ولادت توست
گناه، وصلۀ ناجور یا امام جواد
خدا ثنای تو را گفته و چگونه مرا
بوَد ثنای تو مقدور یا امام جواد
لب تو داشت تبسّم، ولی دلت را بود
هزارها غم مستور یا امام جواد
ندید دختر مأمون جلال و قدر تو را
چو بود چشم دلش کور یا امام جواد
هزار مرتبه نفرین به دختر مأمون
که شد به قتل تو مسرور یا امام جواد
فراز بام به گرد تن تو بگرفتند
پرندگان هوا شور یا امام جواد
شهادت تو در آن حجره با لب تشنه
بوَد تجسّم عاشور یا امام جواد
عنایتی که شود روز حشر «میثم» هم
به دوستی تو محشور یا امام جواد
**************************8
ای مرغ جان کبوتر صحن و سرای تو
هفتآسمان صحیفۀ مدح و ثنای تو
چشم رضا به ماه رخ دلربای تو
چشم فرشتگان خدا جای پای تو
دلهـای عارفـان حـرم بـا صفای تو
تو خود جوادی و همه عالم گدای تو
دست گدائی همه عالم به سوی تو
دل برده از امام رضا ماه روی تو
پیشانی ملائکه بر خاک کوی تو
جام بهشتیان همه پر از سبوی تو
ذکر خوش امام رضا گفتگوی تو
زیبد که او هماره بگوید ثنای تو
بسماللهِ صحیفۀ دلهاست نام تو
خیل ملَک ستاده به عرض سلام تو
عالم رهین کثرتِ جود مدام تو
بالاتر از ثنای خلایق مقام تو
نور است همچو آیۀ قرآن کلام تو
رویـد مسیـح از نفس جانفزای تو
وابسته بر وجود تو این عالم وجود
آرند جن و انس به خاک درت سجود
مشهور در میان امامان شدی به جود
بر جود و بر قیام و سجوت همه درود
آیـات غیب را رخ نـورانیات شهود
وجه خداست روی محمّدنمای تو
تو بضعۀ امام رضا نجل حیدری
سر تا قدم پیمبر و زهرا و حیدری
چشم و چراغ زادۀ موسیبنجعفری
ابن الرضای اوّلِ آل پیمبری
از هـر چـه گفتهانـد و نگفتنـد برتـری
گوهر چه قابل است که ریزم به پای تو
جز تو که خصم گشته ز جود تو بهرهبر
کی داده حرز فاطمه بر قاتل پدر
جایی که میکنی تو به دشمن چنیننظر
باور نمیکنم که برانی مرا ز در
از من اگر چه نیست کسی روسیاهتر
دارم امیـد بـر تو و لطف و عطای تو
مأمون به پیش علم و کمال تو شد حقیر
افتاد در حقارت و افکند سر به زیر
«یحییابناکثم» آمده در محضرت اسیر
با آنکه در مدارج تعلیم گشته پیر
در محضر تو کم بوَد از کودک و صغیر
شـد محـو علـم و دانش بیانتهـای تو
ما مورِ کوچک و تو سلیمان عالمی
جان امام هشتم و جانان عالمی
مدفون به کاظمینی و سلطان عالمی
ماه رضا و مهر فروزان عالمی
در هـر قـدم نثـار رهـت جان عالمی
جان چیست تا کنند خلایق فدای تو
یک عمر بوده آتش غم شمع محفلت
مأمون هزار مرتبه خون ریخت در دلت
دردا که یار جانی تو گشت قاتلت
حل شد به زهر، عاقبت کار، مشکلت
بودی جوان و قتلگهت گشت منزلت
خامـوش گشت زمزمههـای دعای تو
در بین حجره سوختی و دست و پا زدی
وز سوز سینه نالۀ واغربتا زدی
با کام تشنه مادر خود را صدا زدی
وز سوز ناله شعله به ارض و سما زدی
فریاد بهر تشنهلبِ کربلا زدی
بـر عرش رفت نالۀ واویلتای تو
هر چند هیچکس ز غمت با خبر نبود
دیگر سرت به نوک نی و طشت زر نبود
در قلب داغدار تو داغ پسر نبود
لبهایت از حسین دگر تشنهتر نبود
دیگر به سنگ ماه جمالت سپر نبود
جاری نگشت خون به رخ دلربای تو
تا دور چرخ فصل خزان دارد و بهار
روزی چو روز جد تو نبْوَد به روزگار
«روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه درآمد ز کوهسار»
«میثم» بیـار در غـم او چشـم اشکبــار
کن گریه تا که سیل شود اشکهای تو
سلام به همه الا انقلاب فروش...