گزیده اشعار در مدح امام رضا (علیه السلام)
اهو نه ولی کبوتری آری
ای کاش غزل قصیده می شد
سـیب غـزلم رسـیده می شد
بـا نام رضـا سـیاهـه ی دل
با معجزه ای سپیده می شد
بـا اذن دخـول مهبط عشق
هر چیز ندیده دیده می شد
آهـوی اسـیر اشـک هایم
از کنج نظر رهیده می شد
بـر حبل مـتین دسـتهایت
معماری دل تنیده می شد
یا اینکه کشان کشان به سویت
پـیشـانی مـا کشـیده می شـد
***
یا حضرت ثامن الأئمّه
بر تکمله ی عمل تتمّه
***
هر کس که به دام تو گرفتار
بـر مهـر و مـرام تـو گـرفتار
از روز ازل گـدای کویت
تا حُسن ختام تو گرفتار
صد بار زیارت تو بس نیست
بـادا بـه مُـدام تـو گـرفـتـار
ما جلد ضـریح آفتابیم
بر گنبد و بام تو گرفتار
با واژه ی «حصنی» تو سرمست
بـا طـرز کـلام تـو گـرفـتـار
عمری به «علیک» کرده عادت
عمـری بـه «سـلام» تو گرفتار
ای «عروه ی لانفصام»، مائیم
در زلـف زمـام تـو گـرفتار
***
ما خانه به دوش و جرعه نوشیم
مَشـتی صـفتان پر خـروشیم
***
ما داغ تب و تعب نداریم
چون غیر تو را طلب نداریم
با ذکر مَن اسمُهُ دوایت
ما دلهره ی مطب نداریم
تا شمس شموس چهره ی توست
تاریکی و ظلم شب نداریم
کوثر اگر از لبت نجوشد
ما باده ی لب به لب نداریم
با هرکه به جز رضا بگوید
ربط و سبب و نسب نداریم
بر گردن شیعگی به والله
جز «سلسلة الذهب» نداریم
ما بنده ی کوچه گرد و خامیم
تنبیه کنید ادب نداریم
***
ای «بضعه»ی خاتم رسالت
ای اصل اصیل و با اصالت
***
آرام تـلاطــم جـهــانـی
هم کعبه ی مردم جهانی
از هفت جهان شنیدم امّا
تو رتبه ی هشتم جهانی
آهو نه! ولی کبوتر آری
تا رونق گـندم جهانی
هم آه دم مسیح هستی
هم طـور تکـلّم جهانی
ای مشهد با صفات جنّت
توس و نجف و قم جهانی
لبخند بزن شب ولادت
تو روح تبسّـم جـهانی
***
در «صحن عتيق» تو دخيليم
يك مُشت «عتيقه»ي ذليليم
***
بر دامن شر شرر بگیرد
آه نفست اگر بگیرد
مرغ دل کاظمینی من
از باب جواد پر بگیرد
طوطی شده او که با ادایی
از کنج لبت شکر بگیرد
خشکیده نگاه زائر تو
او آمده چشم تر بگیرد
آغوش گشوده سمت مرقد
تا قبر تو را به بر بگیرد
عمری به خطا گذشته کارش
ای کاش دوباره سربگیرد
***
ای بارش مهربان باران
ای مایه ی افتخار ایران
مجید لشکری
زوار خاكي حرمت كبريايي اند
سرگرم كاروكسب شريف گدايي اند
هرلحظه فطرس آمده پابوسيِ شما
طفلي هميشه مانده پَرش زيردست وپا
لاهوتيان مقلد احكام عشق تان
مِي خوارگان دائميِ جام عشق تان
اي قبله ي نياز سماواتيان رضا
پير مغانِ دير خراباتيان رضا
صدها ستاره مست شراب نگاه تان
بال فرشته هايِ سما فرش راه تان
پيغمبران ز محضرتان فيض مي برند
بهر كبوتران حرم دانه مي خرند
روح الامين به لطف شما دل سپرده است
او با كبوتران حرم دانه خورده است
امشب دخيل پنجره فولاد مي شوم
در بيستون عشق تو فرهاد مي شوم
اي نورلايزال، بگو با دلم سخن
شد بقعه ي مطهرتان كوه طور من
شيرين دهن، حديث تو طعم عسل دهد
زيبا سخن،كلام تو عطر غزل دهد
آقا نگاهتان به گِلم روح داده است
تاثير چشم هايِ شما فوق العاده است
من كافر نگاه اهورايي توام
مجذوب طرز خنده ي زهرايي توام
دربين پيروان تو ملحدترين منم
زنديقيِ رسيده به مرز يقين منم
تا بت پرست كعبه ي خال شما شدم
زاهدترين خليفه ي ملك خدا شدم
از زير قبه ي تو به معراج مي روم
ديوانه وار در پي حلاج مي روم
قرآن مقام شامخ تان را ستوده است
گنجينه ي حقايق خود را گشوده است
با گوشه چشمِ فاطميِ خود چها كني!
سنگ سياه قلبِ مرا ،كهربا كني
من از پل صراط جزا پرت مي شوم
دستم اگر كه روز قيامت رها كني
آقا چه مي شود كه مرا در صف حساب
از لابه لاي آن همه آدم سوا كني
آقا چه مي شود كه شوم مَحرم و شما
من را براي ديدن زهرا صدا كني
آقا سعادت دو جهان قسمتم شود
يكبار اگر براي غلامت دعا كني
وحید قاسمی
چه کنم
فکر کردم که با قلم چه کنم؟
وقتی از صحن می روم چه کنم؟
شب میلاد تو به وقت رسید
مانده بودم برای غم چه کنم؟
دست بالاش می شوم دعبل
نگرانم که دست کم چه کنم؟
یک قدم مانده تا ضریح شما
دودلم تا در این قدم چه کنم؟
به غریبیت؟ یا که باز تو را
به جوادت دهم قسم؟ چه کنم؟
مهدی رحیمی
خودش می داند
دیگر از راه دور با حسرت،اسمتان را صدا نخواهم کرد
مثل مادر کنار سجاده،یا رضا یا رضا نخواهم کرد
برو با کفتران خود خوش باش،من بیچاره چون کلاغم که
آسمان سپید مشهد را،با حضورم"سیا" نخواهم کرد
مادرم گفته التماس دعا،من فقط گفته ام که محتاجم
تو یقیناً شنیده ای چون که من کسی را دعا نخواهم کرد
چقدر سمت طوس پر بزنم؟مگر عقلم کم است در بزنم؟
تو مرا نوکرت نخواهی کرد،پس " منم" با تو تا نخواهم کرد
با تو قهرم شبیه زنبوری که به قندی فروخته گل را
قند نقد است و باغ گل نسیه،نقد را من رها نخواهم کرد
حال که دعبلم نمی خوانی،هر چه آمد خوش است می گویم
دیگر آقا برای ابیاتم قافیه دست و پا نخواهم کرد
آره زیباست بچه ی آهو،من سیاهم معفّنم زشتم
می روم گم شوم از اینجا چون حقتان را ادا نخواهم کرد
بعد از این انقدر صبورم که،بی خیالم که از تو دورم که
و چنان سنگ و بی شعورم که،درد دل با شما نخواهم کرد
میلاد امام رضا
همچون نسیم صبح و سحرگاه می رود
هر كس میان صحن حرم راه میرود
از هر چه غصه دارد وغم می شود رها
هر سائلی به خدمت این شاه میرود
وقتی فرشتههای حرم بال میزنند
از سینههای شعله زده آه میرود
اینجا بهشت روی زمین فرشتههاست
فرشته به اكراه میرود از كوی تو
خورشید در طواف حرم، وه! چه دیدنیست
هر شب به پایبوسی آن ماه میرود
بابالجواد راه ورودی به قلب توست
حاجت رواست هركه از این راه میرود
خادم افتخاری
ای حاجت محتاج ترین ها آقا
ای ذکر دخیل بستنم یا آقا
یک لال کنار پنجره فولادت
یکدفعه صدا میزند آقا ....آقا.....
--------
نام تو را بردم زمستانم بهاری شد
در خشکسالی دلم صد چشمه جاری شد
بعد از زمانی که گدایی تو را کردم
دار و ندار من عجب دار و نداری شد
گفتند جای توست دل را شستشو کردم
پس می شود از خادمان افتخاری شد
می خواستند از هر طرف تو جلوه گر باشی
این گونه شد دور حرم آئینه کاری شد
گاهی اسیری لذت آهو شدن دارد
بیچاره آنکه از نگاه تو فراری شد
گرد ضریحت با من و گرد دلم با تو
بی تو دوباره این دلم گرد و غباری شد
من سائل بی چیز اطراف حرم هستم
من سالهای سال دنبال کرم هستم
لطیفیان
تقدیم به قبله ی هشتم
ای حاجت محتاج ترین ها آقا
ای ذکر دخیل بستنم یا آقا
یک لال کنار پنجره فولادت
یکدفعه صدا میزند آقا ....آقا.....
لطیفیان
گزیده اشعار در مدح امام رضا (علیه السلام)
شعر مدح امام رضا (علیه السلام)
گزیده اشعار در مدح امام رضا (علیه السلام)
حكيم صفاي اصفهاني
من دست زنم دراين فراپستي بردامن شاه عالم بالا
از بحرنخست گوهر هشتم دريدي چهار لؤلؤ لالا
گردون چهار اختر خاتم كاين چارچوگوهرندواودريا
داراي نُه آسمان تودرتو دارندة هفت ارض تابرتا
سلطان سماء روح و ارض تن قيوم چهار ام و هفت آبا
او جان و جميع ماسوي پيكر او كل و جميع كائنات اجزا
بگذشته ازآن كه علم الانسان مالايعلم ستايمش زان سا
سلطان كه ولايت مطلق كاوهست مدير كن فكان تنها
مير ملكوتيان روشن دل پير جبروتيان جان پروا
او شخص وجود و هيكل موجود عرش و فلك و ملك همة اعضا
از نقطة خاك مركز هستي پيدا شد و شد چو نقطة پابرجا
نّه دايرة سپهر از او دائم گردند به گرد مركز غبرا
آن نقطه رضاست كز سركلكش بر لوح قضا قدر كند انشا
فلاح (امين)
رضا آمد، رضاآمد، رضا آمد ******* رضا آمد، رضا آمد، رضا آمد،
بشارت ميرسد برما ******* كه اي اهل ولا برپا
سپاس مقدم مولا ******* ******* امير جان ما آمد
******* ******* رضا آمد، رضا آمد
جهان شد غرق نور از او ******* منورتر ز طور از او
خلايق در سرور از او ******* شه ملك ولا آمد
******* ******* رضا آمد، رضا آمد
سرور شيعيان باشد ******* ******* كه شاد از او جهان باشد
مفرح انس و جان باشد ******* ******* كه عطرش با صفا آمد
******* ******* رضا آمد، رضا آمد
زيمن مقدمش يكسر ******* جهان شد غرقه در زيور
كه ما را آمده دلبر ******* به بزم ما صفا آمد
******* ******* رضا آمد، رضا آمد
بود ايران ما خرم ******* نمايد فخر بر عالم
از اين مولد از اين مقدم ******* كه از لطف خدا آمد
******* ******* رضا آمد، رضا آمد
رسول زاده:
اي قبلة عشق قصر بلندت
آهوي دلها صيد كمندت
پرميكشد مرغ دلم سوي خراسان ******* مولارضا، مولارضا، مولارضا جان
اي رستگاري، ظل لوايت
از شرط توحيد مهر ولايت
اي روضه ات چشم و چراغ اهل ايمان ******* مولا رضا، مولا رضا، مولارضاجان
مأمون به جانت كينه فزون كرد
زهر ستم داد قلب تو خون كرد ******* مولا رضا، مولا رضا، مولارضاجان
شد چشم عالم در عزايت گريه باران ******* مولا رضا، مولا رضا، مولارضاجان
در شهر غربت از پا فتادي
به خاك حجره صورت نهادي
لب تشنه جان دادي تو چون شاه شهيدان ******* مولا رضا، مولا رضا، مولارضاجان
قیصر امین پور
چشمه های خروشان تو را می شناسند
موجهای پریشان تو را می شناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگهای بیابان تو را می شناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را می شناسند
از نشابور بر موجی از «لا» گذشتی
ای که امواج طوفان تو را می شناسند
اینک ای خوب فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را می شناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچه های خراسان تو را می شناسند
مهری ماهوتی
دور سقاخانه می گردد نسیم
دانه می پاشد کنار حوض آب
چادرش بوی زیارت می دهد
بوی اشک و گریه و بوی گلاب
آسمان چشم او پر می شود
باز، از پرواز شاد کفتران
صحن را آهسته جارو می کند
خادمی با دستهای مهربان
می نشیند در نگاه خیس او
مثل یک گل، سایه فواره ها
قلب من پر می کشد مثل نسیم
هردومان هستیم مهمان رضا
محمد عزیزی«نسیم»
پای خود را می گذارم در حرم
از دلم پر می کشد اندوه و غم
با کبوترهای گنبد می روم
توی خال آسمان گم می شوم
شاپرکها، تشنه دیدار نور
شادمان سر می رسند از راه دور
چشم خود را در حرم وا می کنند
شمع را یکباره پیدا می کنند
شمع جمع شاپرکهایی رضا
ای کلید ساده مشکل گشا
آن گل زیبا گل خوشبو تویی
ای رضا جان ضامن آهو تویی
با نگاهت چون کبوتر کن، مرا
تا بگیرم اوج، خوشحال و رها
می شوم من روز و شب همسایه ات
می شود چتر دو بالم سایه ات
حمید هنرجو
روی این گنبد طلا و قشنگ
خانه ای دارم از شکوفه و نور
خانه پاک و روشنی دارم
زیر باران دانه های بلور
زیر این گنبد طلایی هست
صحن مردی که ضامن آهوست
آه، گوش تمام مردم شهر
پر موسیقی غریبی اوست
دوست من! بگو که تا حالا
چند دفعه به مشهد آمده ای؟
اشکی از چشم خسته ریخته ای؟
بوسه ای بر ضریح او زده ای؟
تا بیایی دوباره می شنوی
عطر پاک گلاب، از هر سو
می چکد قطره اشکی از چشمت
باز با یاد ضامن آهو
در هوا بوی بال پیچیده
در زمین، عطر غنچه های دعا
شهر مشهد همیشه لبریز است
از صمیمیت امام رضا
روز و شب، کار من فقط این است:
حرف او، با پرنده ها گفتن
پر زدن در نگاه گنبد نور
زیر لب یا رضا رضا گفتن
بالهایم پر از نوازش اوست
چون شب و روز بر سر حرمم
راستی خوش به حال من، آری
بچه ها، من کبوتر حرمم ...
سید احمد میرزاده
بادها، گرم و سوزان
ریگها، داغ و تبدار
کاروان داشت می رفت
در کویری پر از خار
ظهر، نزدیک می شد
باز، وقت اذان بود
روستای «ده سرخ»
منزل کاروان بود
خشکسالی در آن ده
داشت بیداد می کرد
تشنگی بود و آتش
خاک، فریاد می کرد
مثل بیمار می سوخت
روستا در تب خود
شد به نرمی پیاده
مردی از مرکب خود
قدری از خاک برداشت
برد نام خدا را
خاک با شوق نوشید
عطر آن دستها را
ناگهان چشمه ای سرد
از دل خاک جوشید
عطر دست رضا بود
آنچه را خاک نوشید
سید احمد میرزاده
می آمد و عطر سلامش
بوی گل گیلاس می داد
دستان او بوی شکوفه
بوی بهار و یاس می داد
مردم هجوم آورده بودند
تا دستهایش را ببوسند
یک لحظه رویش را ببینند
بال عبایش را ببوسند
در بین آن جمعیت اما
او آمد و مهمان من شد
او آمد و این خانه آن روز
لبریز عطر یاسمن شد
چشمان زیبای نجیبش
رنگ زلال دوستی داشت
او یک نهال سبز بادام
در گوشه ای از خانه ام کاشت
او رفته اما خانه من
از عطر و بویش گشته لبریز
این نونهال سبز شاداب
هرگز نگیرد بوی پاییز
مهری ماهوتی
رقص قشنگ نور
امشب چه دیدنی ست
آواز شاد باد
امشب شنیدنی ست
عید است و عطر گل
پیچیده در هوا
بوی خوش گلاب
پر کرده سینه را
گلبوته های شمع
روییده هر کجا
می ریزد اشک شوق
یک غنچه بی صدا
گلدسته ها همه
غرق ستاره هاست
هر گوشه حرم
فریاد «یارضاست»
وقت زیارت است
پر می کشد دلم
همراه کفتران
من می روم حرم
علی اصغر نصرتی
ماه در حوض بزرگ کاشی است
آب، آیینه مهتاب شده
ماه، مهمان قشنگ حوض است
حوض بیچاره دلش آب شده
چشم من منتظر خورشید است
پیک خورشید، سپیده پیداست
از حرم بانگ اذان می آید
آه، این منتظر خیلی زیباست!
کفتری از سر گنبد برخاست
بق بقو کرد و به پرواز آمد
همرهش مرغ نگاه من هم
رفت و یک بار دگر باز آمد
مرغ بی تاب نگاهم اکنون
بر سر گنبد پاک آقاست
چشمهایم به دلم می گوید:
راستی گنبد آقا زیباست
از حرم، از در و دیوار،اینجا
بوی جانبخش دعا می آید
مثل بوی خوش گلها در باغ
همه جا بوی رضا می آید
ذبیح الله احمدی
با دیده دل اگر رضا را بینی مرآت جمال کبریا را بینی
گر پرده اوهام به یک سو فکنی اندر پس آن پرده خدا را بینی
تا گوهر اشکم سر بازار نیاید کالای مرا هیچ خریدار نیاید
خوارم من و در سینه من عشق شکفته است تا خلق نگویند گل از خار نیاید
ای حجت هشتم که خدا خوانده رضایت مدح تو جز از خالق دادار نیاید
نومیدی و درگاه تو بی سابقه باشد هر کار ز تو آید و این کار نیاید
دیدم همه جا بر در و دیوار حریمت جائی ننوشته است گنهکار نیاید
گوئی به کجا روی کند ای همه رحمت گر بر در تو شخص گرفتار نیاید
سلام به همه الا انقلاب فروش...