بسم الله ...




وَ بِکُمْ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ
 
... و به خاطر شما باران فرو مى‏ریزد
 
 
 
یادتان هست نوشتم که دعا می‌خواندم/ داشتم کنج حرم جامعه را می‌خواندم
 
از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد/ محکمات کلمات تو مسلمانم کرد
 
کلماتی که همه بال و پر پرواز است/ مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است
 
کلماتی که پر از رایحه غار حراست/ خط به خط جامعه آیینه قرآن خداست
 
عقل از درک تو لبریز تحیر شده است/ لب به لب کاسه ظرفیت من پر شده است
 
همه عمر دمادم نسرودیم از تو/ قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو
 
من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم/ عرق شرم به پیشانی دفتر دارم
 
شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو/ فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو
 
دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد/ شیرِ در پرده به چشمان تو ایمان دارد
 
بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم/ رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم
 
تا تو را گم نکنم بین کویر ای باران/ دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران
 
من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست/ کلماتم کلماتی‌ست حقیر ای باران
 
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود/ یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
 
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم/ مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
 
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد/ ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران
 
پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب/ ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
 
سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن/ تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران
 
بگذارید کمی از غم‌تان بنویسم/ دو سه خط روضه از این درد نهان بنویسم
 
گریه بر داغ شما عین ثواب است ثواب/ بار دیگر پسر فاطمه و بزم شراب....

منبع : مبین _ وب گاه شخصی یک طلبه