بسم الله ...


تصاویرشباهنگ Shabahang

رفته بودم سفری سمت دیار " شهدا "

كه طوافی بكنم گرد مزار " شهدا "

به امیدی كه دل خسته هوایی بخورد

متبرك شود از گرد و غبار " شهدا "

هرچه زد خنجر احساس به سرچشمه ی چشم

شرمگینم كه نشد اشك نثار " شهدا "

خشكی چشم عطش خورده از آنجاست كه من

آبیاری نشدم فصل بهار " شهدا "

چون نشد شمع كه سوز دل سنگ شب عشق

كاش می شد كه شود سنگ مزار " شهدا "‌

آخرین خط وصایای دل من این است

كه به خاكم بسپارید کنار " شهدا "

پ ن :
من کسانی را می شناسم که با صدای بلند دعا می خوانند اما دستشان به ستاره ای نمی رسد اما کسانی هستند که بی دعا با خدا دست می دهند ...


كمي هم عشق نوشت : روضه ت را شنیدم .
در کربلا هیچ کس به اندازه ی تو زهر عطش در جانش رسوخ نکرده!

بچه ها که فریاد العطش سر داده اند،همگی در سایه سار خیمه بوده اند!

معجر و مقنعه و عبا و دشداشه و لباس کامل،در زیر آفتاب سوزنده ی نینوا،حتی خون رگهای تو را تبخیر کرده!

تو اگر با همین حجاب در عرصه ی نینوا مینشستی،عطش تمام وجودت را به آتش میکشید

چه رسد به اینکه هیچ کس در کربلا،به اندازه ی تو راه نرفته است،ندویده است،هروله نکرده است،
مگر البته خود حسین!!

زینبـــ یعنی شناسایی بنــ ــد های دل حسیــ ــن

یعنی زیستن در دهلیـ ــز های قلب حسیــ ــن

عبور کردن از رگـــ های حسیــ ــن

و تپیدن با نـ ــبض حسیــ ــن

زینبـــ یعنی حسیــ ــن در آئینـه ی تأنیث

زینبـــ یعنی چشیدن خار پای حسیــ ــن با چشـم

زینبـــ یعنی کشیدن بار پشت حسیــ ــن،بر دل...