اينها فرشتهاند!
در حال گفتوشنود با حضرت آقا در ستاد جنگهاي نامنظم بودم كه تلفن زنگ زد. حضرت آقا گوشي را برداشتند. آقاي اشراقي، داماد حضرت امام خميني رحمهاللهعليه بود و گفت: «حضرت امام سلام رساندند و فرمودند كه اوضاع جنگ چطور است؟ حضرت آقا فرمودند: «اوضاع جنگ اينطور است كه فردا قرار است يك عمليات سرنوشتساز شروع شود، اما من نگران هستم؛ مگر اينكه حضرت امام دستوري بدهند و ببينيم كه چه كار بايد بكنيم.» آقاي اشراقي بعد از 10 دقيقه دوباره تلفن زد و گفت: اين موضوع را به عرض حضرت امام (رحمهاللهعليه) رسانديم. ايشان مقرر فرمودند: «تا فردا سوسنگرد بايد آزاد شود. در ضمن تيمسار فلاحي بايد شخصا مباشر در عمليات باشند.» مباشر عمليات يعني به عنوان چشم كسي كه فرمان را صادر كرده، تا عمليات را از نزديك ببيند و نظارت كند و گزارش بدهد.
واكنش به بني صدر
شب شده بود. نزديك ساعت 12 نيمهشب بود كه آقاي اشراقي اين موضوع را اعلام كرد، ولي حضرت آقا باز هم بسيار نگران بودند. از سوسنگرد و جاهاي ديگر خبرهاي ناگواري ميآمد. همين كه اين كار نشود، براي ايشان خيلي سنگين بود. ساعت 12 شب رفتيم تا كمي استراحت كنيم. نزديك به يك بامداد شده بود كه آقاي چمران آمد و ما را بيدار كرد و گفت كه طرح به هم خورده است. بنيصدر دستور داده كه تيپ 2 فردا وارد عمل نشود. حضرت آقا بدون معطلي گوشي را برداشتند و با پاسگاه فرماندهي نيروي زميني (مرحوم ظهيرنژاد) در دزفول تماس گرفتند. صحبت ايشان با مرحوم ظهيرنژاد خيلي جالب بود.
حضرت آقا از ايشان پرسيدند: «شما براي چه اين دستور را داديد؟» جواب داد: من اين دستور را ندادم. اين دستور را بنيصدر داده است. بنيصدر گفته براي اينكه كارهاي مهمتري در اهواز داريم و اين تيپ هم يك تيپ نادر و پرتوان است؛ تيپ خوبي است. اگر اين تيپ در عمليات فردا شركت كند، انهدام آن حتمي است. من به عنوان جانشين فرماندهي كل قوا صلاح نميدانم اين تيپ آنجا منهدم شود. مرحوم ظهيرنژاد به حضرت آقا گفت: من هم بايد دستور را اجرا كنم، مگر اينكه خلاف آن صادر شود. حضرت آقا فرمودند: «تا وقتي كه خبر آن صادر شود، به چيزي كه ميگويم گوش بده. اين حرف قابل اعتنا نيست. به اين حرف نميتوان توجه كرد. اصلا اينكه ميگوييد تيپ منهدم ميشود، براي چه منهدم شود؟ منهدم نخواهد شد. شما موظف هستيد تيپ را از رده خارج نكنيد. عين همان تصميمي كه در لشكر گرفته شده، فردا عمل كنيد. در ضمن حضرت امام اين امر را فرمودند. شما موظفيد اين امر را همين امشب به اطلاع بنيصدر برسانيد.» وقتي ايشان گوشي را گذاشتند، 2 دستور را صادر كردند. يكي براي فرماندهي لشكر 92 و يكي هم براي جانشين رياست ستاد مشترك.
صبح پيروزي...
حضرت آقا موقع برنامه سحر تحقيق كردند و معلوم شد كه ساعت 3، تيپ و بقيه رزمندگان با همان سازماني كه داشتند، از منطقه تجمع حركت كرده و از خط عبور كردند. از حدود ساعت پنج هم عمليات شروع شد. نيروهاي جنگهاي نامنظم هم رفته بودند. ساعت هشت صبح حضرت آقا آنجا چند ملاقات داشتند. از آنجا ما راه افتاديم كه برويم و به جبهه بپيونديم. در طول راه، نيروهاي احتياط بودند. حضرت آقا پياده ميشدند و با آنها صحبت ميكردند. واحدهاي پشتيباني هم بودند كه به همين ترتيب با آنها صحبت ميكردند و در جريان تلاشهاي آنها قرار ميگرفتند.
ما از جاده حميديه ـ سوسنگرد كه جاده خلوتي بود، به طرف سوسنگرد ميرفتيم. درگيري هم زياد بود. آتش دشمن در جنوب اجرا ميشد؛ بالاي كرخهكور به طرف جنوب كرخه كه اينطرفِ جاده بود. ما هم در لندرور با حضرت آقا نشسته بوديم و به طرف سوسنگرد ميرفتيم. آن طرف جبهه، مثلا دو كيلومتري جبهه، يك تانكر سوخت ايستاده بود. بلافاصله يك موشك هواپيما يا آتش توپخانه به اين تانكر اصابت كرد و تنور قطوري از دود و آتش به آسمان زبانه كشيد كه همينطور چشمها به آن خيره مانده بود. راننده هم برگشت كه اين صحنه را نگاه كند؛ حدود 10 يا 20 ثانيه نگاه كرد. حضرت آقا فرمودند: «تو كار خودت را بكن.» در واقع اين نگاه سبب شد كه ما مقداري عقبتر بيفتيم. پس از اينكه كمي جلو رفتيم، ناگهان يك موشك آرپيجي عراقيها از فاصله يك متري سطح جاده، از جلوي ما رد شد. به هم نگاه كرديم، بدون اينكه حرف بزنيم، ولي يك دنيا حرف در اين نگاه بود. «إنَّ اللهَ يدافع عَن الّذينَ آمَنوا»
ما به جبهه رسيديم و ديديم كه سروصدا و صلواتي است. نيروها در دهانه ورود به سوسنگرد بودند. نيروهاي جنگهاي نامنظم شكار تانك ميكردند. آتشهاي سوختن تانك به چشم مشهود بود. بعد از مدتي خبر دادند كه آقاي چمران مجروح شده و ايشان را به بيمارستان بردهاند. حضرت آقا فرمودند: «برويم يك سري به ايشان بزنيم. من جلسه مهمي در تهران دارم، بايد به تهران بروم.» به بيمارستان رسيديم كه شهيد چمران را از اتاق عمل بيرون آورده بودند. قبل از هر حرفي، آقاي چمران پرسيد كه وضع حمله چطور است؟ تك در چه وضعي است؟ گفتيم: ادامه دارد و دارند كار ميكنند. ايشان به حضرت آقا قسم ميداد كه كاري كنيد كه تك از دور نيفتد و اين پيروزي حاصل شود. بحمدالله در ساعت 30/14 نيروهاي ما وارد سوسنگرد شدند و بيش از 700 كشته و مجروح و تعدادي اسير از عراقيها گرفتند و چهار دستگاه تانك و شش دستگاه كاميون مهمات آنها را سالم به غنيمت گرفتند.

پ.ن : دخـیـــ ــــلم بـه حرمـــ ـــــت
دخــیــ ــــلم بـه عـلمـــ ـــــت
میــ ــــرم سمــ ـــت حرمـ ــــت
مــُحـرم مـیشـه دلـ ــم محرمـ ـــت
آتیش روضه ی تو دوباره.. شور سینه زنی و میاره...
سلام به همه الا انقلاب فروش...